پرتت میکنه
وحشتم از این هست که چرا انقدر غیرفعالم. مدت زمانی که بیکار هستم زیاده. کار لزوما به معنی درس خوندن نست. هرکاری؛ ورزش، موسیقی، وقت گذروندن با دیگران... اصلا خوش گذرونی. حوصله هیچ کاریو ندارم. یا درس میخونم یا توی اینستاگرام و توییتر میچرخم. کارا همیشه میمونه شب ددلاین و اونقدری باهوش هستم که کاری که یه شب تا صبح انجام بدم به اندازه کافی استاندارد باشه.
این اتفاق درست مثل ۱۳ تا ۱۵ سالگیمه. تغییرات و ورود به مرحله ی بالاتر زندگی و جدی تر شدن همه چیز داشت بهم نشون میداد چقدر زندگی پوچه. هیچ چیزی ارزش تلاش کردن نداره. این درست همون طرز فکرم در دوسال اخیره. یه چیزی شبیه افسردگی که اونقدرا هم شبیه افسردگی نیست. سه سال باید زمان ببره که اهداف جدید پیدا کنم؟ زمان خیلی زیادیه!
الان فقط باید برای خودم فعالیت بتراشم. هیچ زمانی نباشه که بیکار باشم. در جهانی که همه چیش ناپایدار و فانیه، دنبال معنی زندگی گشتن اشتباهه. فقط پرتت میکنه به قعر پوچی. کافیه یه سری فعالیت کنی که یه سری اهداف تراشیده بشن و خودت رو غرق کنی توی روابطت با آدما. یه کاری کنی که زندگیو قشنگتر حس کنی. این بهترین کاریه که میشه کرد. این همون کاریه که همه میکنن، و باید کرد.
- ۲ نظر
- ۲۳ آبان ۰۲ ، ۰۳:۲۶